این عباس جون قصه ما عاشق قابلمه و ظرف و ظروفه جوری که صبح که از خواب پا میشه دست و صورت نشسته مستقیم میره سراغ کابینتا دراشونو باز میکنه و مشغول بازی بازی میشه اینقد این کار براش دلچسب و هبجان آوره که گاهی ساعت ها مشغول بازی میشه بدون اینکه صداش درآد... آخ که تو مهمونیا هم اولین جایی رو که پیدا می کنه آشپزخونه هست و تا یه ظرفی میبینه شروع میکنه به بازی کردن از جمله سرگرمیاش اینکه قابلمه ها رو توی همدیگه کنه ، سر هر کدومو پیدا کنه بزاره روش یا اینکه ادای مامان جونشو درآره پارچه برداره و قابلمه رو باهاش جا به جا کنه ... خخخ قابلمه داغه میخواد برنجشو آبکش کنه... یا اینکه شیشه شیرشو خالی میکنه تو ظرفا ... کلا هر چی دم دستش...